اما فیلمهای بدنه یا بفروش نیز در میان خود درجهبندی کیفی مشخصی دارند که اغلب میزانِ فروش یا به تعبیری دیگر استقبال عمومی، تعیینکننده این میزان است.
وقتی کارگردانی با سابقه ساخت فیلمهای اکشن و ملودرام، سراغ کمدیهای سبک و ارزانقیمت میرود، نباید انتظار نتیجهای بهتر و بیشتر، از فیلم «دلداده»داشت؛ اثری که معلوم نیست با در نظر داشتن کدام قواعد و فاکتورهای فیلمسازی و به چه انگیزهای تولید و روانه پرده سینما میشود.دلداده با نامِ پیشینِ«عسل ایرانی»(که به یقین نام بهتری از عنوان فعلی فیلم بود)، بدترین فیلمی است که میتوان در ژانر طنز اجتماعی ساخت.
دلداده بیاغراق از تمام آثار مشابه این نوع فیلمها ضعیفتر است و عملاً هیچ مصالح و دستمایهای برای سرگرمی و خنداندن تماشاگر ندارد، و در چنین شرایطی، وقتی فیلمها از موضوع گرفته تا نحوه بازی بازیگران و انتخاب آنها، دیالوگها، مسائل فنی و تکنیکی و حتی کارگردانی – بهعنوان مهمترین بخش فیلم – همه و همه به ورطه تکرار و کپیکاریهای دستچندم میافتند، گمان میکنید نقدهای منتقدین چه حال و هوایی خواهند داشت؟ از این رو است که این روزها حتی نقد فیلمها نیز یکی پس از دیگری با شباهتهای فراوان و تکرار مکررات ملالآور نوشته میشوند، چراکه مثلاً کارگردانیِ آثاری چون دلداده، زمینهای برای پرداختن از زاویهای تازه به فیلم، مهیا نکرده است.
شخصاً در مقام مخاطب – و نه منتقد – نمیتوانم هیچیک از فیلمهای قبلی صلحمیرزایی را به خاطر بیاورم.وقتی به فهرست فیلمهای کارنامه این کارگردان رجوع میکنم، میبینم غیراز «شاخهگلی برای عروس»، فیلم دیگری از او ندیدهام و این فیلم را هم به زحمت تا انتها دنبال کردم. فیلمهایی مثل«بیتو تنهایم»، «دختری در قفس»و«هدف اصلی»، امروز چقدر در خاطر تماشاگرانِ سینمای ایران باقی ماندهاند؟حالا صلحمیرزایی پس از این ناکامیها، تصمیم گرفته فیلمی کمدی- اجتماعی بسازد.مشکلی در این تصمیمگیری وجود ندارد اما بیاید نحوه پیشرفت این تصمیم را دنبال کنیم تا مشخص شود چگونه از دلِ این تصمیم، فیلمی مثل دلداده سر برمیآورد.
در گام نخست برای عملی شدن این تصمیم، نیاز به طرح و فیلمنامه است.کارگردان که از تصمیمش بهشدت ذوقزده شده، بیآنکه اندکی خلاقیت از خود بروز دهد، شتابزده طرحی دوخطی را روی کاغذ میآورد و برای گسترش آن، طرح را به فیلمنامهنویسی میسپارد که کمتر از چند ماه پیش، فیلم پرفروش«دهرقمی»(همایون اسعدیان)با فیلمنامه او اکران شده بود. با این تفاوت که اگر فیلمی مثل دهرقمی را میشد برای نمایش تلویزیونی مناسب تشخیص داد و روی آنتن فرستاد، دلداده به هیچوجه مناسب تلویزیون نیست.
«علیرضا محمودی»طرح ابتدایی صلحمیرزایی را مبنی بر اینکه«دختری از فرنگ برمیگردد و عدهای جوان برای ازدواج با او سر و دست میشکنند»، به چنان سناریویی بدل میکند که کارگردان با خواندن آن، گُل از گُلش میشکفد و نه تنها برای ساخت آن مشتاقتر میشود که بیدرنگ، جواد رضویان را نیز بهعنوان بازیگری امتحانپسداده، در رأس هرم بازیگران فیلم مینشاند.
چنانکه اشاره شد، اشکال عمده دلداده، پس از ضعف بزرگش در فیلمنامه، افتادن در دام تکرار و تقلیدهای سطحی و نازل است.صلحمیرزایی پس از تجربه نیمهموفق شاخهگلی...، باز هم جواد رضویان و مجید صالحی، این زوج خوشمزه، را در کنار یکدیگر به بازی گرفته و گرچه اینبار و اینجا، مجید صالحی لحظاتی هرچند کوتاه موفق میشود با بازیهای کلامی و بیانیاش، تماشاگر را کمی قلقلک دهد اما موفقیت شاخهگلی... هرگز تکرار نمیشود.
در دلداده، صالحی به مثابه رامبد جوان در سوغات فرنگ، نقش یک جوان عشق آمریکا را ایفا میکند که برای رسیدن به خواستهاش دست به هر کاری میزند و از بسیاری از اعتقاداتش میگذرد.رضویان بازیگر نقش جوانی خجالتی و مذهبی است با نشانههای مرسوم این تیپ نخنما شده در سینمای ایران؛ پیراهن آستینبلند یقهبسته سفید و تسبیحی گرهخورده دور مچ دست و انگشتان و ریش و سبیلی کوتاه با مدلی آشنا و بیانگر طرز فکر این نسل و شخصیت.حالا مقایسه کنید رضویان را در دلداده با نقشی که در چارچنگولی(سعید سهیلی) ایفاگر آن است.
میان ظاهر این دو شخصیت و حتی بازیها و دیالوگهایشان چقدر تفاوت میتوان پیدا کرد؟ انگار یک شخصیت در دو فیلم سینمایی متفاوت با دو کارگردان مجزا به خدمت گرفته شده است. دست بر قضا، در این ایام فیلم دیگری با نام دلشکسته(علی رویینتن) بر پرده سینماهاست که شهاب حسینی با چنین سر و شکل و هیبتی در آن ظاهر شده و جای بسی خوشحالی است که آن نقش را نیز به رضویان نسپردهاند تا همزمان به جای 2 فیلم، در 3 فیلم به ایفای یک نقش بپردازد.
سایر بازیگران فیلم نیز فراتر از وظیفه تعیین شده در قراردادشان – گفتن دیالوگ و جنباندن سر و دست و پا براساس میزانسن – عمل نمیکنند.اکبر عبدی یکی از بدترین بازیهای کارنامهاش را ارائه کرده، بازیهای امیر نوری، یوسف صیادی، سحر زکریا و مینا جعفرزاده چندان دلچسب و گیرا نیستند.الهام حمیدی و مهران رجبی، دو بازیگریاند که اغلب آنها را در کارهای ارزشمندی دیدهایم افسوس که این بازیگران عزیز، با حضور در فیلمهایی چون دلداده، در واقع به خاموشی چراغ سینمای ایران کمک میکنند.
واقعاً اگر رجبی آن نقش کوتاه عاقد را – گیرم که هنرمندانه – بازی نمیکرد، چه تغییری در این فیلم رخ میداد، یا اگر به جای الهام حمیدی، حدیث فولادوند، که تجربه بازی در چنین نقشهایی را در فیلمهایی مثل همکلاس، غزل، کلاهی برای باران، شاخهگلی برای عروس و کما دارد، در نقش«عسل ایرانی»ظاهر میشد، چقدر از رونق و ارزش دلداده کاسته میشد؟! آیا این الهام حمیدی، همان حمیدی «خیلی دور، خیلی نزدیک» است و مهران رجبی، همان رجبی «روزگار قریب»؟!
در آخرین ساخته صلحمیرزایی، مطلقاً کارگردانی ویژهای به چشم نمیخورد.داستان فیلم به سادگی قابل پیش بینی است و هیچ گره و معما و تعلیقی، باعث جلب توجه مخاطب نمیشود تا علاقهمندانه فیلم را دنبال کند و منتظر نتیجه نهایی باشد.فیلمبرداری فرج حمیدی ویژگی چشمگیری ندارد و موسیقی مهدی غفوریان بهشدت سطحی و ضعیف است، گرچه به جز فصلهایی که شخصیتها در حیاط، کلیپوار با موسیقی به پایکوبی و آواز میپردازند، در طول فیلم به ندرت از موسیقی استفاده بجایی شده است.
شخصیتپردازیهای فیلم سردستی و سادهانگارانه انجام شده و روند پیشرفت قصه در خلال همین شخصیتپردازیهای نادرست با مشکل روبهرو میشود. برای مثال نگاه کنید به شخصیت جواد که کمترین تلاشی برای بروز عشق و علاقهاش به عسل نمیکند ولی سرانجام او است که با عسل ازدواج میکند! اشاره کوچکی هم که توسط تهیهکننده موسیقی، به خالیبودن آهنگهای جواد از عشق و دلدادگی میشود، دردی از شناخت بیشتر این شخصیت دوا نمیکند.
با حساب همه این بررسیها، باید اعتراف کرد دلداده در خوشبینانهترین حالت، یک فیلمفارسی تمامعیار است که حتی از بسیاری از فیلمفارسیهای بیارزش سینمای پیش و پس از انقلاب، چند پله پایینتر قرار دارد.ناگفته پیداست هدف از تولید چنین فیلمهایی، فقط و فقط فروش و صرفه اقتصادی است اما آیا کارگردان محترم دلداده، ذرهای میاندیشد با اتلاف هزینهای که پای چنین فیلمهایی میرود، چه لطمه جبرانناپذیری به پیکره ضعیف سینمای ما وارد میشود؟ با این فیلمها قرار است به فروش چندرقمی برسیم و رکورد کدام فیلم و کارگردان را بشکنیم؟
میپذیرم که سینمای ما هم مثل تمام کشورهای صاحب سینما، به فیلمهای خانوادگی و طنز و فکاهی و سرگرمکننده نیازمند است ولی آیا واقعاً نمیتوان کیفیت تولید را در ساخت چنین آثاری مدنظر قرار داد و کمی به شعور و سلیقه مخاطب احترام گذاشت؟ تولید فیلمهایی مثل دلداده، فقط بازی با وقت و سرمایه هنری مملکت است و قطعاً نبودشان کمترین تأثیری در ادامه حیات سینمای ما نخواهد داشت.